دست های آلوده

شیر را با انگشتان ظریفش باز کرد. سرش را زیر آب گرفت. نفسش را حبس کرده

 بود. موهای پریشانشبه هم می چسبیدند و روی سرش آرام می گرفتند. مثل این

 بود که رام می شوند.صدای شر شر آب تویسرش می پیچید.

غول سیاه دغدغه هایش کوچک و کوچک تر می شد.همراه با قطرات آب سرازیر از

 سر و صورتشِ،تشویش در کاسه ی رو شویی سقوط می کرد.

جایی خوانده بود شستن دست ها سبب آرامش روانی می شود. حتی برای افراد 

جنایتکار.