پدربزرگ هفتاد و چهار سالشه و بيماري خاصي نداره،هنوز هم نوه ها كنارش بودن رو با هيچ چيز دوست ندارند كه عوض كنن.لبخندهاي عميقش به مادر بزرگ موقع تعارف چاي بوي تازگي ميده.هربار كه چشماش رو ميبنده و نفس عميق مي كشه به خودم اطمينان ميدم كه ميشه.