(اولین حضور من در جن و پری)


سلام این لینک رو پیگیری کنید لطفا ً 

میگن داستانای من اینجا چاپ شده

به عنوان اولین تجربه خوشحالم

http://www.jenopari.com/sresults.aspx?categ=2



بوی خستگی

زن که وارد شد، مرد قبلا ً آمده بود.سر میز شام فقط خستگی قسمت شد؛مثل همیشه سهم مرد حتی از ویترین مغازه ها هم کمتر بود و خیلی زود صبح شد.

زير پوست عشق

كاش زودتر باهات آشنا مي شدم.مي دوني!؟.وقتاي با تو بودن رو دوست ندارم با هيچ چيز عوض كنم.كاش مي شد فقط يك بار ديگه... .انگار يكي داره كليد ميندازه.دوست دارم.شب منتظر تماسم باش.خداحافظ. سلام،تويي امير؟چه بيصدا اومدي تو؟دلم واست تنگ شد همين يك ساعت كه بيرون بودي.راستي با مربي مهسا صحبت كردي؟

آخر كار

پدربزرگ هفتاد و چهار سالشه و بيماري خاصي نداره،هنوز هم نوه ها كنارش بودن رو با هيچ چيز دوست ندارند كه عوض كنن.لبخندهاي عميقش به مادر بزرگ موقع تعارف چاي بوي تازگي ميده.هربار كه چشماش رو ميبنده و نفس عميق مي كشه به خودم اطمينان ميدم كه ميشه.