روی نختخواب خیلی جادار تر از دو نفریمان دراز کشیدم. زنم مثل همیشه زودتر تز من خوابیدو من را با دغدغه های پنهانم تنها گذاشت.

به پوستر هایی که سرتاسر اتاق را پوشانده اندنگاه می کنم.در همه شان اسمش در ردیف بازیگران اول و دوم و حتی سوم هم نوشته نشده است.

چشم هایم را تنگ تر می کنم تا اسم اش را که ریزتر نوشته شده ببینم. شاید باید دلم خوش باشد.

به گریم های نه چندان سنگین اش نگاه می کنم .دلم می سوزد برای خودم. آرام آرام به این فکر می کنم که چرا زنم را برای نقش های همیشه منفی اش زیاد گریم نمی کنند.

قبل از اینکه بخوابم ، کمی هم دلم برای او می سوزد.