قلم  مخصوص نوشتنش را بین انگشتان زمختش شکست.

لبهایش را به صفحه ی آخر دست نوشته ی رمان اش نزدیک کرد.

 درست همانجایی که اسم قهرمان مرد نوشته شده بود: ((قول میدی بهش دست نزنی؟))